صبح روز بعد, خانم از ما سوال كرد: شما چند روز در اينجا هستيد؟ گفتم ده روز. گفت ما به تهران مى رويم, اين كليد خانه, هر وقت كه خواستيد برويد, كليدرا بدهيد به همسايه ما آقاى رضوى (يا رضوانى).
گفتم كرايه منزل چه مى شود؟ گفت ما صحبت آن را كرده ايم.
ما خيال كرديم مقصود ايشان صحبت درباره كرايه است با آقايى كه بنا شد كليد را به او بدهيم.
چند روزى گذشت كسى آمد در خانه و گفت: من رضوى (يا رضوانى) هستم, شما هر وقت كه خواستيد به قم برويد, كليد را پشت آينه داخل اطاق بگذاريد و در منزل را ببنديد و برويد.
گفتيم: كرايه چه مى شود؟ گفت درباره كرايه با من صحبتى نكردند. ده روز ما تمام شد, خواستيم برگرديم, ديديم بليط ماشين را بايد چند روز پيش تهيه مى كرديم و الان تهيه بليط امكان ندارد, خيلى ناراحت بوديم كه من از صاحب ماشينى(كه در نزديك منزل ما, ماشين خودش را پارك مى كرد و در مسير ((تهران - مشهد)) مسافر جا به جا مى كرد) خواستم ما را هم با خودش تا تهران ببرد. او گفت: من فردا حركت نمى كنم ولى فردا شما را به قم مى فرستم; فردا ما را تا گاراژ ماشين برد و رفت به مسوول دفتر گفت: اينها از ما هستند و مى خواهندبه قم بروند, او هم موافقت كرد و در بهترين جاى ماشين به ما تعداد صندلى مورد نيازمان را داد و ناباورانه ((بى بى)) وسيله برگشت مان را هم مانند ((منزل در مشهد))فراهم كرد.(كرامات نقل شده از آشفاى طلبه جوان نخجوانى قاى شيخ عبد الله موسيانى توسط واحد سمعى, بصرى حرم ضبط صوتى, تصويرى شده است.
شفاى طلبه جوان نخجوانى
حضرت آيت الله مكارم شيرازى ((دام ظله)) مى فرمايد: بعد از فروپاشى شوروى سابق و آزاد شدن جمهوريهاى مسلمان نشين (و از آن جمله جمهورى نخجوان) مردم شيعه نخجوان تقاضا كردند, كه عده اى از جوانان خود را به حوزه عليمه قم بفرستند تا براى تبليغ در آن منطقه تربيت شوند. مقدمات كار فراهم شد و استقبال عجيبى از اين امر به عمل آمد. از بين (سيصد نفر داوطلب) پنجاه نفرى كه معدل بالايى داشتند و جامعترين آنها بودند براى اعزام به حوزه علميه قم انتخاب شدند. در اين ميان جوانى - كه با داشتن معدل بالا, به سبب اشكالى كه در يكى از چشمانش وجود داشت انتخاب نشده بود - با اصرار فراوان پدر ايشان, مسوول مربوطه ناچاراز قبول ايشان شد, ولى هنگام فيلمبردارى از مراسم بدرقه از اين كاروان علمى,مسوول فيلمبردارى دوربين را روى چشم معيوب اين جوان متمركز كرده و تصوير برجسته اى از آن را به نمايش گذاشت. جوان با ديدن اين منظره بسيار ناراحت و دل شكسته مى شود.
وقتى كاروان به قم رسيد و در مدرسه مربوطه ساكن شدند اين جوان به حرم مشرف شده و با اخلاص تمام متوسل به حضرت مى شود, و در همان حال خوابش مى برد. در خـــــواب عوالمى را مشاهده كرده و بعد از بيدارى مى بيند چشمش سالم و بى عيب است.
او بعد از شفا يافتن به مدرسه برمى گردد, دوستان او با مشاهده اين كرامت و امر معجزه آسا, دسته جمعى به حرم حضرت معصومه عليها السلام مشرف شده و ساعتها مشغول دعا و توسل مى شوند.