loading...
حضرت معصومه
امینی بازدید : 24 جمعه 15 شهریور 1392 نظرات (0)

بعد برای زیارت به حرم بی بی رفتم. در آنجا علی اکبر صفری یکی از فامیلهایم را که خادم حرم بود دیدم. پیش او رفتم و سلام و احوالپرسی کردیم.

دلت می خواد حرم حضرت معصومه(س) استخدام بشی؟

من کجا، حرم حضرت معصومه(س) کجا؟

همراه من بیا دو دل نباش! آقای صفری دست مرا گرفت و به اتاق خدام مسجدبالاسر برد. در آنجا مرا به آقای حسین مسعودی، معاون تولیت که اهل مشهد بود،معرفی کرد. آقای مسعودی اسم مرا در دفتر نوشت و گفت:

تو استخدام شدی. حالا برو پرونده تشکیل بده بعد بیا دم در نگهبانی.

الان مادرم دهاته. گریه و زاری می کنه. باید برم اونو ببینم! خیلی خوب تواستخدام هستی.

من یه ماه بهت مرخصی می دم. برو مادرتو ببین و برگرد.

رفتم دهات. مادرم تا منو دید گفت:

علی اکبر از سربازی فرار کردی؟

نه معاف شدم.

یک ماه در ولایت بودم. ازدواج کردم. همه فهمیده بودند در حرم حضرت معصومه استخدام شده ام. یکبار خانمم گفت:

نرو قم. اینجا بمون. کشاورزی کن یک روز شخصی آمد و گفت:

آقای صفری منو فرستاده. گفته بهت بگم چرا نمی آیی؟ مرخصی یک ماهت تموم شده.

اگه نمی خوای بیایی خودت بیا اینجا بگو. من نمی تونم به جای تو بگم منصرف شده.

آمدم قم. رفتم حرم. می خواستم بگم منصرف شدم. اما زبانم نچرخید دلم نیامد.

گفتم: آمدم سرکار.

آنها هم به من لباس دادند و گفتند برو دم در کوچه حرم نگهبانی بده! الان 29سال از اولین روزی که نگهبانی دادم می گذرد. از این سالها خاطرات زیادی دارم.

اولین بار با مرحوم حضرت آیت الله نجفی مرعشی (ره) آشنا شدم. ما معمولانگهبان شب بودیم. درب حرم را باز می کردیم و می بستیم. درب حرم را که بازمی کردیم; اولین کسی که وارد می شد آیت الله نجفی بود. ایشان از نظر تقوی نمونه بودند. یکی از هم ولایتی های من که می خواست به مکه برود; آمد قم می خواست پیش آقای نجفی حساب مال کند. مرا در حرم پیدا کرد. با همان لباس خدام او راپیش آقا بردم. از او پرسیدند:

اهل کجا هستی؟

اهل ساوه، دهات ...

من در جوانی به آنجا آمده ام.

مردمان مهربانی دارد.

آیت الله مرعشی بعد از گفتن این سخن نگاهشان را به من دوختند و فرمودند:

«شما جوان هستید. وقتی در حرم می خواهید جارو کنید، یک نیت هم بکنید وبگویید: یا فاطمه معصومه این جارو را برای رضای شما می کشم این نیت را که کردید حضرت معصومه به شما علاقه پیدا می کند. هر چه قدر که می توانید بیشترجارو کنید و نیت هم بکنید. من خودم هر وقت گرفتاری داشته باشم می آیم اینجا.شما هم باید اینطور باشید.»

سال 1350 یادم هست اینقدر برف آمده بود که خیابانها خراب شده بود. من در یکی از شبهای سرد زمستانی نگهبان بودم. صبح زود وقتی درب حرم را باز کردم. دیدم آقای نجفی پشت در نشسته اند و عبا روی سرشان کشیده اند. قربان جدت اگر یک ضربه به درب می زدید برایتان باز می کردیم لااقل گرم می شدید! نه شما مقررات خودتان را انجام بدهید. کاری به من نداشته باشید. آیت الله نجفی شب در صحن حرم نماز جماعت می خواندند و نمی گذاشتند موقع نماز درب صحن را ببندیم و می گفتند زوار می آیند. بعضی کسالت دارند نمی توانندبروند و دور بزنند.

صبح ها حتی نیم ساعت قبل از نماز می آمدند و در محراب می نشستند. از زبان خودایشان شنیدم که می گفت:

«قبلا خودم می رفتم بالای پشت بام حرم و برف پارو می کردم و حتی در جارو کردن کمک می کردم و الان دیگر پیر شده ام. » آقا خیلی سخی بود. مثلا وقتی اهل آبادی می آمدند پیش ایشان خمس و زکاتشان را حساب کنند و می گفتند نداریم مساعدت می کرد. خوب یادم هست شبهای تاسوعا و عاشورا تا صبح در حرم بود و بعد هم کلاس داشت. شبهای تاسوعا و عاشورا ساعت 10 شب می آمد پشت در ایوان طلا می نشست و تاصبح گریه می کرد. اصلا این دو شب به خانه نمی رفت. بعد از آقای نجفی مرحوم آیت الله گلپایگانی نماز جماعت صبح می خواند و آقای زنجانی پدر آقا موسی زنجانی وبعد از آقای زنجانی آقا سید مصطفی خوانساری که طرف صفائیه می نشست نمازمی خواند.

کمی هم از کرامات بی بی برایتان بگویم.

قدیم ها پیش از انقلاب مثل حالا اهمیت نمی دادند. آن موقع ما دور ضریح مطهرمی گشتیم. یکوقت سر و صدا بلند می شد. می گفتند یکی شفا پیدا کرده و مردم جمع می شدند تا تکه ای از لباس او را به عنوان تبرک ببرند. ما هم می رفتیم زنجیرواردور آن شخص حلقه می زدیم تا او را از میان جمعیت دور کنیم. و از حرم بیرون ببریم. دختر 15،16 ساله ای بود که نمی توانست حرف بزند. خانواده اش او را به مشهد برده بودند و از آنجا به قم آمدند و به حضرت معصومه متوسل شدند. بی بی او را شفا داد. دختر زبان باز کرد. من خودم با زبان ترکی با او صحبت کردم.

دخترم حضرت تو را شفا داد؟

بله! شفا داد دخترک خیلی خوشحال بود و می خندید.

همچنین شخص دیگری هم بود که یک پسر حدود7، 8 ساله داشت. دکترها پسرک راجواب کرده بودند. حضرت معصومه آن پسر کوچک را هم شفا دادند. مورد دیگری هم مربوط به بعد از انقلاب می شود یک نفر مشهدی بود، کارمند مخابرات وقتی آمدسوار چرخ ویلچر بود. وقتی می خواست برود با پاهای خودش حرکت می کرد. چرخ ویلچررا هم به آستانه داد. او می گفت:

کنار ضریح حضرت رضا(ع) خوابم برد. خواب دیدم که حضرت به من فرمودند شفای شما پهلوی خواهرم است. بلند شدم با زنم آمدم قم.

وقتی که آن کارمند شفا پیدا کرد در حرم نقاره زدند در طول این سالها که درحرم بوده ام بی بی خیلی ها را شفا داده خودم سالهای اولی که آمده بودم نمی دانستم چطور نگهبانی بدهم از من می پرسیدند چرا اینطور نگهبانی می دهی من هم که بچه کشاورز بودم و به کشاورزی علاقه داشتم تصمیم گرفتم از حرم و آستانه بیرون بروم و هیچکس هم خبر نداشت حتی به زن و بچه هایم هم نگفته بودم.

آستانه مقدسه قطعه زمینی در محل میدان آزادگان فعلی به ما داده بود ولی چون بچه مدرسه ای داشتیم و آنجا هم بیابانی بود به آنجا نرفتیم و خانه ای در خیابان تولیددارو خریدیم. تصمیم خودم را گرفته بودم دلم می خواست به ده بروم قطعه زمینی با آب بخرم کشاورزی کنم و از اینجا هم استعفا بدهم زمین آستانه رافروختم. خانه را هم برای فروش به بنگاه سپردم مشتری پیدا شد رفت پول بیاورد

شبی با وضو در حرم خوابیده بودم در عالم خواب دیدم آیت الله مرعشی در محراب پشت قبر حضرت معصومه(س) هستند بانوی بلند قامتی که مقنعه به صورت داشت ودستکش هم در دستش بود به طرف حرم آمد من مابین آن درب بودم با لباس خدام بانو به من رسید سلام تو می خواهی خانه مرا ترک کنی و بروی. نرو آینده بچه هایت خراب می شود! چشم خانم در همان لحظه در ضریح باز شد و بانو داخل ضریح رفت از خواب بیدار شدم با چشمهای گریان از حرم بیرون آمدم از فروش خانه منصرف شدم و تصمیم گرفتم در جوار بی بی بمانم در طول این سالها دوستان زیادی پیدا کردم بعضی ها زنده اند و گروهی مرحوم شدند مثل غلام کاشفی، امیر نام آور،مهدی عسکری، علی اکبر صفری که فامیل خودم بود و حاج مرتضی باقرزاده. بعضی ازآنها را در اتاق زیر دالان درب اتابکی که الان انبار است به خاک سپرده شده اندخدا رحتمشان کند.

خاطراتی هم از حضرت امام(ره) دارم موقع انقلاب ما هم اعتصاب کردیم. رفتیم راهپیمایی و جلوی درهای حرم دیگر نگهبانی نمی دادیم. انقلاب پیروز شد و امام به قم تشریف آوردند. شبی بعد از نماز مغرب و عشاء وارد حرم شدند ما درب سمت مدرسه فیضیه را باز کردیم و به طرف ایشان رفتیم اما نیروهای هوایی که آنجا بودند نمی گذاشتند ما نزدیک شویم به آنها گفتیم ما خدام حضرت معصومه(س) هستیم. آیت الله اشراقی داماد حضرت امام(ره) گفت: اینها خدام بی بی هستند خدمت امام رسیدیم زانو زدیم و دست ایشان را بوسیدیم این اولین دیدار ما بود. بعدا هم که امام تشریف می آوردند حرم از مسجد طباطبائی می آمدندیک روز که امام آمدند به پاسدارهای همراهشان فرمودند: شما بیرون حرم باشید.

خدام حضرت معصومه داخل هستند. امام(ره )بعد از زیارت و نماز و فاتحه بر قبورعلما می خواستند بروند ما به دنبال ایشان بودیم با چهره بشاش و خنده رویی فرمودند: خدا شما را تایید کند. خدا شما را تایید کند. شما نوکر عمه من هستید. امام وقتی به حرم تشریف می آوردند با یک نفر راننده می آمدند حدود ساعت 10 شب و فرقی که با خانواده پهلوی داشتند این بود که آنها روز می آمدند و تاظهر درب حرم برایشان بسته بود و مردم را بیرون می کردند.

خدا امام را رحمت کند من به یکی امیدی آمده ام و خدمتگزار بی بی شده ام به این امید که فردا روز قیامت حضرت معصومه(س) از ما شفاعت کند. دلم می خواهد به بی بی بگویم: بی بی جان!

هر کس به کسی نازد ما هم به تو می نازیم (1)

منبع: سایت حوزه

مطالب مرتبط
ارسال نظر برای این مطلب

کد امنیتی رفرش
درباره ما
خواننده گرامی: سلام این وبلاگ در راستای شناخت حضرت معصومه(س) تهیه و تنظیم گردیده است و امید است در این راستا گام کوچکی باشد لطفا با نظرات خود ما را در این راستا یاری کنید امینی ------------------------------ نام: فاطمه کبرا (س) القاب شريف: طاهره، حميده، بره، رشيده، تقيه، نقيه، مرضيه، سيده، رضيه، اخت­الرضا، صديقه، شفيعه روز محشر، کريمه اهل بيت و معصومه (ع) که لقب مشهور اوست والدين: پدرش امام موسي بن جعفر، باب الحوائج (ع) مادرش جناب نجمه (عليهاالسلام) تاريخ و محل تولد: اول ذيقعده الحرام سال 173 هجري در مدينه ده ساله بود که پدرش شهيد شد. ورود به شهر قم: 23 ربيع المولود سال 201 هجري، (17 روز قبل از رحلت) محل عبادتش در قم: بيت النور (مدرسه ستيه واقع در ميدان مير)
اطلاعات کاربری
  • فراموشی رمز عبور؟
  • نظرسنجی
    به نظرتون این وبلاگ چطوره
    آمار سایت
  • کل مطالب : 61
  • کل نظرات : 9
  • افراد آنلاین : 1
  • تعداد اعضا : 1
  • آی پی امروز : 40
  • آی پی دیروز : 4
  • بازدید امروز : 44
  • باردید دیروز : 5
  • گوگل امروز : 0
  • گوگل دیروز : 0
  • بازدید هفته : 100
  • بازدید ماه : 78
  • بازدید سال : 735
  • بازدید کلی : 6,706