آشيخ ابراهيم اين خواب را در جلسه دوره اى اهل منبر كه حاج سيد جعفر احتشام هم در آن حضور داشت نقل مى كند; حاج احتشام مى گويد: از آن شعرها چيزى يادت هست؟
گفت: بله در آخر آن شعر داشت (دخت موسى بن جعفر) تا اين را گفت, حاج احتشام شروع كرد به گريه كردن و گفت: بله توى اشعار من اين كلمه است.(سرود ايشان در بخش اشعار, ص 96 آمده است)
((حاج سيد جعفر احتشام منبرى با حالى بود و موقع روضه خواندن خودش هم گريه مى كرد و بكاء بود و بسيار گريه مى كرد)).
آقا حسن احتشام فرزند ايشان مى گويد به ايشان گفتيم شما در آخر شعرتان يك تخلصى داشته باشيد مانند ساير شعرا, قبول نكرد تا با اصرار اين شعر را گفت:
اى فاطمه بجان عزيز برادرت
بر احتشام نما قصر اخضرى
ايشان گفت: قصر اخضر را لطف كردند. گفتم چطور؟ گفت: همـــانجــا كــه آقاى مرعشى(ره) سجاده مى انداختند, آنجا را گچ كارى كردند و سنگ مرمر سبز رنگ, و قبر حاج احتشام در همان قسمت از مسجد بالاسر است (اين بود قصر اخضرى كه به ايشان عطا شد).
آقاى حاج شيخ حسن على تهران(ره) (جد مادرى آقاى مرواريد) كه از علماء بزرگ و شاگردان فاضل ميرزاى شيرازى محسوب مى شوند و حدود 50 سال درنجف به تحصيل علوم اشتغال داشتند, ايشان برادرى داشت به نام حاج حسين على شال فروش كه از تجار بازار بوده در تمام مدتى كه حاج شيخ مشغول تحصيل بودند ايشان ماهى 50 تومان به او شهريه مى داد تا اينكه برادر تاجر فوت مى كند و جنازه او را به قم حمل مى كنند و در آنجا دفن مى نمايند.
حاج شيخ على (كه در اواخر عمر در مشهد ساكن بودند) تلگرافى از فوت برادر مطلع مى شود, به حرم مشرف شده و به حضرت رضا عرض مى كنند: من خدمت برادرم را يكبار هم نتوانستم جبران نمايم جز همين كه بيايم اينجا و از شما خواهش كنم كه به خواهرتان حضرت معصومه(س) سفارش ايشان را بفرماييد: تاكمك كارى, بكند از برادرم.
همان شب يكى از تجار كه از قضيه اطلاع نداشت خواب مى بيند كه به حرم حضرت معصومه(س) مشرف شده و آنجا مى گويند: كه حضرت رضا عليه السلام هم به قم تشريف آوردند: يكى جهت زيارت خواهرشان, و يكى جهت سفارش برادر حاج شيخ حسنعلى به حضرت معصومه(س).
او معناى خواب را نمى فهمد و آن را با حاج شيخ حسنعلى در ميان مى گذارد و ايشان مى فرمايند: همان شب كه شما خواب ديدى من (در رابطه با برادرم) به حضرت رضا متوسل شدم و اين خواب شما درست است.
((مرحوم آقا سيد محمد تقى خوانسارى پس از شنيدن اين خواب فرمود: از اين خواب استفاده مى شود كه قم در حريم حضرت معصومه(س) است; بايد حضرت امام رضا(ع) به قم تشريف فرما شوند و سفارش برادر حاج شيخ حسنعلى را به حضرت بفرمايند والا خود حضرت امام رضا(ع) مستقيما" در كار مداخله نمى كند چون اين در محدوده حضرت معصومه است و مداخله در اين محيط نمى شود.(ضبط صوتى, تصويرى اين كرامات آيت الله اراكى در واحد فرهنگى آستانه موجود است)
آقاى شيخ عبد الله موسيانى(ايشان از شاگردان آيت الله مرعشى(ره) بودند)نقل فرمودند به اين كه حضرت آيت الله مرعشى نجفى به طلاب مى فرمود: علت آمدن من به قم اين بود كه پدرم آسيد محمود مرعشى نجفى (كه از زهاد و عباد معروف بود) چهل شب در حرم حضرت امير عليه السلام بيتوته نمود كه آن حضرت را ببنيد, شبى در (حال مكاشفه) حضرت را ديده بود كه به ايشان مى فرمايد: سيد محمود چه مى خواهى؟ عرض مى كند: مى خواهم بدانم قبر فاطمه زهراء عليها السلام كجاست؟ تا آن را زيارت كنم.
حضرت فرموده بود: من كه نمى توانم ((بر خلاف وصيت آن حضرت)), قبر او رامعلوم كنم.
عرض كرد: پس من هنگام زيارت چكنم؟ چضرت فرمود: خدا جلال و جبروت حضرت فاطمه عليها السلام را به فاطمه عليها السلام عنايت فرموده است, هر كس بخواهد ثواب زيارت حضرت زهرا عليها السلام را درك كند به زيارت فاطمه معصومه عليها السلام برود.
آيت الله مرعشى مى فرمودند: پدرم مرا سفارش مى كرد كه من قادر به زيارت ايشان نيستم اما تو به زيارت آن حضرت برو, لذا من به خاطر همين سفارش, براى زيارت فاطمه معصومه عليها السلام و ثامن الائمه عليها السلام آمدم و به اصرار موسس حوزه علميه قم, حضرت آيت الله حائرى در قم ماندگار شدم.
آيت الله مرعشى در آن زمان فرمودند: شصت سال است كه هر روز من اول زائـــر حضرتم.
عنايت حضرت به زوار مرقدش
آقاى شيخ عبد الله موسيانى نقل كردند از حضرت آيت الله مرعشى نجفى: كه شب زمستانيى بود كه من دچار بى خوابى شدم; خواستم حرم بروم, ديدم بى موقع است, آمدم خوابيدم و دست خود را زير سرم گذاشتم كه اگر خوابم برد خواب نمانم, در عالم خواب ديدم خانمى وارد اطاق شد ((كه قيافه او را به خوبى ديدم ولى آن را توصيف نمى كنم)) به من فرمود: سيد شهاب! بلند شو و به حرم بو; عده اى از زوار من پشت در حرم از سرما هلاك مى شوند, آنها را نجات بده.
ايشان مى فرمايند: من به طرف حرم راه افتادم, ديدم پشت در شمالى حرم (طرف ميدان آستانه)عده اى زوار اهل پاكستان يا هندوستان(با آن لباسهاى مخصوص خودشان) در اثر سردى هوا پشت در حرم دارند به خود ميلرزند, در را زدم, حاج آقا حبيب (كه جزء خدام حضرت بود) با اصرار من در را باز كرد, من از مقابل و آنها هم پشت سر من وارد حرم شدند وآنها در كنار ضريح آن حضرت مشغول زيارت و عرض ادب بودند; من هم آب خواستم و براى نماز شب و تهجد وضو ساختم.